یوسف یوسف ، تا این لحظه: 10 سال و 25 روز سن داره

پسر بهار

پسر بهار در بیست و یکمین روز بهار به دنیا اومد

سلام نفس مامان خدا رو شکر . بالاخره به دنیا اومدی. خیلی انتظار کشیدم که بیای. خیلی منتظرت بودم تا در آغوش بکشمت. خیلی صبر کردم  تا غرق در بوسه ات کنم و خدا رو شکر که بالاخره به آرزوم رسیدم. عشق مامان روز 5 شنبه 21 فروردین ماه 1393 توی بیمارستان آریا به دنیا اومد.  خیلی دوست داشتم که طبیعی به دنیا بیای ولی خوب خدا نخواست و بالاخره با عمل سزارین در ساعت 10 به دنیا اومدی.  این عکس رو وقتی نیم ساعت بود که به دنیا اومدی بابا ازت گرفته. وقتی که منو از ریکاوری آوردن بابا بهم نشونش داد. قربونت برم انگار همه ی دنیا رو بهم دادن. الان خیلی حالم مساعد نیست بعدا همه چی رو کامل واست شرح میدم. ...
23 فروردين 1393

یه حرف درگوشی با خدا

  خدای خوبم سلام خدای خوب و مهربونم سلام خدای خوب و مهربون و پاک و بی همتا سلام خدایا کلی حرف توی دلم دارم که میخوام بهت بگم ولی نمیدونم از کجا باید شروع کنم.  خدای خوبم ! نمیدونم تا حالا بنده ی خوبی برات بودم یا نه ؟ نمیدونم  تا حالا وظایفی رو که به عهده ام گذاشتی تونستم به خوبی انجام بدم یا نه؟ نمیدونم تا حالا شکر نعمتهایی رو که بهم دادی خوب به جا آوردم یا نه؟   خدایا ! اینا رو نمیدونم ولی میدونم همیشه  ازت خواسته های زیادی داشتم. از وقتی که به خودم اومدم و فهمیدم که لقب دختر خانواده رو دارم ازت خواستم به حق فاطمه ی زهرا که بهترین دختر برای پدرش بود کمکم کنی که بتونم دختر خوبی برای پدر و مادرم...
20 فروردين 1393

و باز هم انتظار

پسرگلم سلام امروز 19 فروردینه. قرار بود شما دو روز پیش به دنیا بیای. البته میدونی که من خیلی وقته منتظر قدوم مبارکتم ولی انتظار داشتم دیگه تا 17 فروردین به دنیا بیای. ولی خوب ظاهرا صلاح کار توی چیز دیگه است. منم وقتی دیدم نیومدی رفتم پیش خانم دکتر.  یه سونو ازم گرفت و فشارم رو چک کرد. سونو رو که گرفت گفت گل پسرت 3 کیلو و 400 گرمه. الهی که مامان فدات بشه. خدا رو شکر همه چیز نرمال بود. بعدش هم که منو فرستاد که یه نوار از قلب خوشکلت بگیرن. اونم عالی بود. کمی هم دست و پام خارش داشتن که یه آزمایش واسم نوشت که خدا رو شکر اون هم هیچ مشکلی نداشت. خلاصه گفت که تا پنج شنبه هم صبر میکنیم اگه بازم به دنیا نیومد برو بستری شو  که با سوز...
19 فروردين 1393

سیسمونی 2

سلام عشق مامانی حالا که تو خیال به دنیا اومدن نداری منم بعد از رفتن مهمونای نوروزی و تموم شدن دید و بازدیدای عید یه فرصت پیدا کردم که از بقیه ی سیسمونیت عکس بگیرم و توی وبلاگت بذارم. آخه ممکنه تا شما بزرگ بشی خیلی از اونا حتی وجود خارجی هم نداشته باشن. پس من اینا رو واست میذارم تا وقتی بزرگ شدی ببینی که چیا داشتی. البته ببخش که خیلی خب عکاسی نکردم .دیگه دیگه.... اینا سرویس کالسکه کریر صندلی غذا روروک ساک تخت کنار تخت مادر و صندلی ماشینت هستن ببین چقدر خوشرنگن عکسای بعدی لباساتن. فکر کنم اگه تا 4 سالگیت م واست لباس نخرم هنوزم لباس داشته باشی واین کت و شلوار که دایی میثم از کربلا واست آورده و این لباس ک...
16 فروردين 1393

آخرین انتظار

سلام عزیز دل مامانی سلام نوگل بهارم خوبی مامان؟ میدونی چقدر دوستت دارم؟ راستش رو بخوای خودم هم نمیدونم که چقدر دوستت دارم. اگه بگم اندازه ی ستاره های آسمون خوب بازم کمه اگه بگم اندازه ی همه ی گلای روی زمین بازم کمه اگه بگم اندازه ی همه ی مورچه ها بازم کمه ولی بدون خیلی خیلی بی نهایت دوستت دارم . و همونطور که میدونی خیلی خیلی بی نهایت منتظرتم.  راستش دیگه کاسه ی صبرم لبریز شده . به تاریخی که دکتر واسم زده فقط دو روز مونده. خوب من فکر میکردم قبل از این تاریخ به دنیا بیای آخه دکتر گفته بود 80% تا قبل از این تاریخ به دنیا میای . من هم به همه گفته بودم اینو و همه هم منتظر بودن . همه ی اونایی که از تهران اومده بودن دوباره برگشتن...
15 فروردين 1393

سال 1393 مبارک

سلام پسر گلم سال نو مبارک باشه عیدت مبارک باشه ایشالا که سال خوب و خوش و عالی داشته باشی. برات بهترین آرزوها رو دارم . سر سفره ی هفت سین و لحظه ی تحویل سال خواسته ام از خدای خوب و مهربون سلامتی و شادی تو بود. از خدا خواستم که تو رو سالم و شاداب توی بغلم بذاره. خودت که میدونی چقدر عاشقتم و چقدر منتظر لحظه ی دیدار. امیدوارم که هر چه زودتر اون لحظه برسه. عزیز دلم بازم ازت معذرت میخوام که دیر سال نو رو بهت تبریک گفتم. قبلا گفته بودم که امسال عید سرمون خیلی شلوغه. آخه قراره امسال یه عضو جدید به خونوادمون اضافه بشه و ما همه در تدارک این اتفاق خوب هستیم. جونم برات بگه خدا رو شکر اتاقت هم تکمیل شده و همه ی وسایل سیسمونیت هم تکمیل شدن و ...
7 فروردين 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پسر بهار می باشد